حسن محمودی
دبیر ادب و هنر
از این داستاننویس، مترجم و استاد دانشگاه، همچنین مجموعه داستان «آدمهای اشتباهی» در نشر نیماژ به دست مخاطبان داستان ایرانی رسید. مقانلو، سینما خوانده است و در این رشته در حال تدریس نیز هست. جدای از اینها در کارنامهاش هم بیش از 30 ترجمه دارد که بخشی از آنها در حوزه سینماست. با مقانلو درباره دو کتاب «فانوس دریایی» و «آدمهای اشتباهی» به گفتوگو نشستهایم.
ایده «فانوس دریایی» از کجا آمد؟
سه سال پیش خانم مینا اکبری، دبیر وقت سرویس هنری روزنامه اعتماد، به من پیشنهاد داشتن ستون هفتگی ثابتی دادند تا به میل خودم و با زبان خودم، از زندگی و اتفاقات عادی بنویسم. چالش جالبی بود چون بهعنوان یک داستاننویس قبلش تجربه ارتباط مستقیم و هفتگی با مخاطب را نداشتم. من معمولا داستانهایم را قبل از چاپ به شکل کتاب برای کسی نمیخوانم، جز یکی دو دوست و طبعا ادیتور کتابهایم. ولی با «فانوس» ناگهان طیف جدیدی خواننده پیدا کردم که شاید لزوما مخاطب کتابهای من هم نبودند. برای هر فانوس یک موضوع روزمره زندگی را انتخاب میکردم اما در 400،500 کلمه مخاطب را وامیداشتم نوعی دیگر و از زاویه جدیدی به آن روزمرگی نگاه کند. هر هفته فیدبکهای زیادی میگرفتم که با فلان فانوس همذاتپنداری کرده بودند، حتی گاهی ایده نوشتن فانوس بعدی را هم به من پیشنهاد میدادند. بعد از یک سال که این ستون به خواست خودم تمام شد، تصمیم گرفتم به کتاب تبدیلشان کنم، با این تغییر مهم که بهتر دیدم هر متن با یک عکس همراه شود که حال و هوایی شبیه یا تقویتکننده هم داشته باشند.
عکسها را به همراه ایدهای که در سر برای نوشتن داشتید، انتخاب کرده بودید؟
خیر، به ایده همراهی عکسها پس از پایان ستون فانوس، حدودا یک سال بعدش رسیدم. آلبومهای مختلف عکاسان معروف و موردعلاقهام با سبکهای گوناگون را جستوجو کردم. دنبال کارهایی بودم که هم برای خودم جذاب باشند و هم با متن فانوسها همخوان. نهایتا این پنج دوست عزیز انتخاب شدند، بارها صحبت و رایزنی کردیم و بزرگوارانه عکسهایشان را در اختیار کتاب قرار دادند.
«فانوس دریایی» را میتوان توضیح و شرح نگاه شما به جهان دانست، متنهایی که میتواند مربوط به خلوت شما باشد. اما شما با این نوشتهها، پنجرهای از خلوت خود به روی مخاطب خود باز میکنید. چگونه موفق شدید خلوت خود را با دنیای دیگران پیوند بزنید؟
کار سخت، اما جذابی بود. من بهعنوان داستاننویس همیشه راویانی متفاوت در قصههایم داشتم، سوم شخص حتی مرد. اما اینجا هم خودم و هم مخاطبم میدانیم اینها همه «شیوا مقانلو» هستند. راز کار این بود که در عین حفظ صداقت و صمیمیت و در عین ابراز روشن تجربیات فردی ذهنی و زیستی خودم مخاطب را طوری احساسی و آرام به درون متن دعوت کنم که حس کند خاطرات شخصی خودش را میخواند و من به نیابت از او حرف دلش را زدهام. یعنی گرچه این متنها ریشه در خاطرات شخصی و تجریبات فردی من داشت (که شاید فقط خودم بدانم دقیقا به چه موقعیت یا فردی اشاره دارد) اما به شکل دلپذیری خاطرات جمعی همه ما از آب درآمد!
یکی از خلأهای مهم در ادبیات ایرانی معاصر، کمبود متنهایی است که مخاطب بتواند با آن همذاتپنداری کند و خودش را در آینه آن به تماشا بنشیند، با وجود آنکه در ادبیات کهن از این دست مثالها کم نداریم و میتوان از متنهای سعدی مثال آورد. به گمانتان علت غریبگی مخاطب با متنهای معاصر از چه بابت است؟
کاملا حق با شماست. امروزه دچار پیچیدهگویی و بیتفاوتی شدهایم که قطعا متاثر از شرایط اجتماعی هم هست. خود من از ادبیات داستانی پیچیده لذت میبرم ولی هر چیز به جای خود! ما به نوشتن و خواندن متون آینهوار هم احتیاج داریم گرچه امروزه حتی در مکالمات روزمره و عادی هم از گفتن حرفهای معمولی عاجزیم و همه چیز را در پرده ابهام و تعلیق میپیچانیم!
برخی از نوشتهها مصرف روزنامهای دارد و شاید کنار هم قرار گرفتنشان در وقتی دیگر و به شکل یک کتاب، منجر به اتفاقهای دیگری شوند. با کنار هم گذاشتن آن نوشتهها که در روزنامه بازخورد خوبی داشتند، نگران نبودید که کمتر مورد توجه قرار بگیرند؟
به دو دلیل خیر. اول اینکه هنگام نوشتن متنها، موضوعاتی را انتخاب میکردم که در عین دلایل شخصی، دغدغههای فراگیر و همگانی باشند و با گذشت زمان کهنه و بیمعنا نشوند. مثلا تلفن همراه، هدیه، عکس، تنهایی، سفر و... دوم اینکه متنها را بعدا و هنگام چاپ کتاب ویرایش ادبی کردم تا از زبان سادهتر روزنامهنگاری فاصله بگیرند و در عین حفظ کلیت اولیه، به سبک و زبان داستانی خودم نزدیکتر شوند و ارزش و فخامت متنی هم داشته باشند.
با توجه به شناخت و اشرافتان به ادبیات جهان، آیا «فانوس دریایی» مثالهایی هم در بین نویسندگان دیگر داشته است؟
بله، نان-فیکشنهای ادبی امروزه در جهان خوانندگان زیادی دارند. از جمله مموآرها که در عین اتکا بر نثر ادیبانه و بازگوییهای خاطرهای، نه خاطره هستند و نه مستند و نه ادبیات داستانی. خیلی از نویسندگان بزرگ معاصر در کنار داستان، از این نوع نوشتار هم دارند. البته در ابتدای شکلگیری فانوس دریایی قصد تئوریکی بر این گونه نداشتم اما درنهایت همین شد.
از شما همزمان با «فانوس دریایی» مجموعه داستان «آدمهای اشتباهی» هم منتشر شد. از این مجموعه بگویید.
«آدمهای اشتباهی» چهارمین مجموعه داستان من است، دغدغههای قبلی (روابط انسانی، زنانگی، تاریخ و اسطوره، تاکید بر داشتن زبانی خاص و...) اینجا هم هستند اما تفاوتهای مشخص هم دارد: طنز پنهان کارها کمی بیشتر، و طول داستانها بلندتر شدهاند. صرفا هم زنها یا جوان-ترها سوژه نیستند بلکه مردها و مردم عادی اجتماع و حتی پیرها هم اینجا داستانهای خودشان را دارند.
«آدمهای اشتباهی» تا حدودی کارنامه بیش از یک دهه داستاننویسی شماست. آیا این کمکاری برای خودتان، غبطهبرانگیز نبوده است؟
نخستین مجموعه من سال 83 چاپ شد و فکر میکنم پنج کتاب تالیفی طی 13 سال آمار خوبی است، ضمن اینکه بیش از 30 جلد اثر ترجمه شده طی همین 13 سال دارم.