به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «قصر شیرین» حرکت کردن مردی به نام «جلال» از حالی به حالی دیگر را تصویر میکند. جاده و آدمهایش بهانهاند بلکه تلاش برای ارائه تصویر یک دگرگونی آرام برای یک مرد در بستر جادهای برای رسیدن به «قصر شیرین» است. شیرینی که مادر یک خانواده از هم پاشیده بوده و در لحظه احتضارش برای ماندگاری فرزندان در کنار پدرشان تلاش میکند و جان میدهد. «قصر شیرین» فیلم گوهر خانواده است و قرار است آدمهای این خانواده، خیلی آرام و در مسیر یک تحول به این قصر پناه ببرند.
فیلم از ابتدا با نقاط پنهانش مخاطب را درگیر سوال و جواب میکند تا بتواند شخصیت «جلال» و دنیایی که در فیلم ترسیم میکند را تکمیل کند. فیلمساز به قصد تعلیقی دروغین، این نقاط سوال برانگیز را پنهان نکرده، بلکه قرار است هر کدام از این سوالها و گرهها در جای خودش باز شود. اغلب سوالهایی هم که برای مخاطب شکل میگیرد، در مورد چرایی رفتار «جلال» است به خاطر اینکه اصلا فیلم بنا دارد، قصه تغییر احوالات این مرد را برای مخاطبانش روایت کند. اینکه چرا «جلال» از بچههایش، دوری میکند و اینکه چرا «جلال» همسرش را ترک کرده است و آیا جلال در عین نفرت از همسرش، همچنان او را دوست دارد؟
میرکریمی همان پایگاهی که برای ایدههای فیلمسازیاش انتخاب کرده را استوار نگه داشته، فارغ از تعاریفی که برای فیلمسازان اجتماعی لحاظ میکنند او را میتوان یک فیلمساز سینمای انسانی دانست. اگرچه در بخشهایی از فیلم «قصر شیرین» مثل سکانسهایی که در گلخانه و صحبتهایی که بین «جلال» و آقای «داودی» رد و بدل میشود، قصه تنهایی یک زن در جامعه و مشکلات اجتماعی مختص او، به چشم میخورد ولی فیلمساز تلاش داشته از این نقطه هم سریع عبور کند و در دام ساخت یک اثر اجتماعی صرف باقی نماند. زاویه دیدی که فیلمساز با قرار دادن یک زن دیگر به این نقطه از فیلم میدهد، نقطه اتصال و عشق «جلال» به «شیرین» است که به خوبی ترسیم میشود. ضمن اینکه فیلم قرار نیست چیزی شبیه فیلم «کرامر علیه کرامر» باشد و قصه جدایی یک زن و شوهر را روایت کند و به مشکلات حضانت فرزندان بپردازد. فیلم به خاطر پرهیز از تغییر آنی «جلال» و البته بازشناسی این شخصیت توسط تماشاگرش، مجبور است خیلی آرام روایت شود ولی به خاطر رنگبندی و تغییر مسیرهای جادهای و شیرینی بازی بچههای فیلم، قصهای کشدار و خستهکننده نیست. جادهای که میرکریمی نشان میدهد شبیه جاده «طعم گیلاس» مرحوم کیارستمی نیست. شخصیت فیلم «طعم گیلاس» در مارپیچ یک جاده کوهستانی خشک قرار است به درکی از فلسفه زیستن دستیابد. میرکریمی در این فیلم، قصهگوتر با پرهیز از گلدرشتی روایت و بازی، مرد تک افتادهاش را کنار بچههایش به سمت احوالاتی دیگر سوق میدهد.
شاید در مورد عبوس و خشک نشان دادن بیش از حد «جلال» در این فیلم، نقدهایی هم مطرح شود اما مختصاتی که فیلمساز برای شخصیت این فیلم انتخاب کرده، باید نقصانهایی را برای «جلال» لحاظ کند چراکه برای بروز تصویری حرکت جوهری «جلال»، میباید جوهر ذات این فرد را گرفتار نقص نشان دهد تا به تدریج، به سوی کمال حرکت کند. همانطور که تدریجی بودن این سلوک انسانی در کنار تصاویر و قابهای خوش آب و رنگ خستهکننده نشده است بازی بدون اغراق و بیرون نزده حامد بهداد هم به کمک فیلمساز آمده است.